سلق. (دهار) (ترجمان القرآن). زبان بازی کردن. شوخی و گستاخی کردن در سخن. بی باکانه سخن گفتن: سعدی دلاوری و زبان آوری مکن تا عیب نشمرند بزرگان خرده دان. سعدی. هنر بیار و زبان آوری مکن سعدی چه حاجتست که گوید شکر که شیرینم. سعدی. ، سخنوری: عالم راستکار در پیش اسکندر بحجت زبان آوری میکرد. (مجالس سعدی ص 20). رجوع به زبان آور و زبان آوران و زبان آوری شود
سلق. (دهار) (ترجمان القرآن). زبان بازی کردن. شوخی و گستاخی کردن در سخن. بی باکانه سخن گفتن: سعدی دلاوری و زبان آوری مکن تا عیب نشمرند بزرگان خرده دان. سعدی. هنر بیار و زبان آوری مکن سعدی چه حاجتست که گوید شکر که شیرینم. سعدی. ، سخنوری: عالم راستکار در پیش اسکندر بحجت زبان آوری میکرد. (مجالس سعدی ص 20). رجوع به زبان آور و زبان آوران و زبان آوری شود
مانند زبان موی درآوردن. برای مقصودی زیاد سخن گفتن: شد زبانم موی و شد مویم زبان از تظلم این چه بیداد است باز. خاقانی. گرچه ز افغان مرا با تو زبان موی شد در همه عالم منم موی شکاف از زبان. خاقانی. زبانش موی شد وز هیچ روئی بمشکین موی درنگرفت مویی. نظامی. و رجوع به زبان شود
مانند زبان موی درآوردن. برای مقصودی زیاد سخن گفتن: شد زبانم موی و شد مویم زبان از تظلم این چه بیداد است باز. خاقانی. گرچه ز افغان مرا با تو زبان موی شد در همه عالم منم موی شکاف از زبان. خاقانی. زبانش موی شد وز هیچ روئی بمشکین موی درنگرفت مویی. نظامی. و رجوع به زبان شود